یک آقای بسیار خوش برخورد و با حوصله پاسخ من را داد و گفت که این پیامک در خصوص دریاچه زیبای الیمالات هست .
من بعد از این که به ایشان گفتم در صورتی که مایل به سفر بودم با شما تماس میگیرم در اینترنت چرخی زدم و عکسهای آن منطقه رویایی را دیدم.
آن عکسها واقعا مرا تحریک به رفتن به آن سفر کرد.
پس مجددا با آن شماره تماس گرفتم و برای ثبت نام اقدام کردم و پس از واریز وجه به شماره حسابی که به من اعلام شده بود خودم را برای یک سفر هیجان انگیز آماده کردم.
روز پنجشنبه حدود ساعت 19:00 با من تماس گرفتند و ساعت حرکت و محل آن را به من اطلاع دادند.

روز بعد ساعت 4:30 صبح در میدان آرژانتین آماده بودم .
همیشه به یاد داشته باشید که در سفر های طبیعت گردی چند چیز همراهتان باشد. اول کفش مناسب پیاده روی های طولانی، دوم
یک دست لباس گرم که اگر احیانا هوا سرد بود بتوانید از آن استفاده کنید، سوم دوربین عکاسی برای ثبت لحظات به یاد ماندنی در سفر که البته من به جای دوربین عکاسی گوشی موبایلم را همراه خودم برده بودم که همان قابلیت را داشت.

ساعت 5 صبح تمام مسافرین جمع شدند و لیدرمان هم بعد از چک کردن اسامی ما و همراهیمان تا صندلی هایی که به ما اختصاص داده شده بود همه ما را به نوبت سوار اتوبوس کرد و به سمت رودهن حرکت کردیم.
از شانس خوب من صندلی من در جلوی اتوبوس واقع شده بود.
لیدرمان بعد از سلام کردن به همه گفت که از اونجایی که رستوران صبحانه نزدیکه بعد از صبحانه جلسه معارفه رو برگذار میکنیم. چند نفر اعتراض کردند که نه ما میخوایم خوش بگذرونیم و ... اما لیدرمان سر حرف خودش ماند و از این مدیریت بی نظیر خیلی خوشم آمد.

از آنجایی که صبحانه ما به صورت منوی انتخابی بود ، لیدرمان لیست غذا ها را به ما اعلام کرد که شامل: کره عسل،خامه عسل،کره پنیر،نیمرو و املت بود.
از آنجایی که میدانستم در رستوران های بین راهی امکان پخته شدن غذا با روغن کهنه وجود دارد من خامه عسل را انتخاب کردم.

وقتی وارد رودهن شدیم بعد از سه راه دانشگاه آزاد سمت چپ به یک رستوران به نام امپراطور رسیدیم که فضای سنتی آنجا حال و هوای زیبایی به من داد.
پس از صرف صبحانه و استفاده از سرویس بهداشتی مجددا سوار اتوبوس شدیم و راهی محمود آباد شدیم.
من با این که فکر میکردم از جاده فیروز کوه به سمت شمال حرکت میکنیم حدسم اشتباه بود و به سمت جاده هراز رهسپار شدیم.

بعد از سوار شدن همه و مطمئن شدن لیدر از جا نماندن کسی در رستوران جلسه معارفه شروع شد و جو تور تغییری اساسی و شاد کرد.
لیدرمان این طور خود را معرفی کرد:

دوستان مجددا سلام. من عمو سینا هستم، بیست و خورده ای سالمه،هنرم لیدریه،شغلم لیدری و فروش تور هست، قصد ازدواج هم ندارم.
همین جمله آخر کافی بود که اتوبوس از خنده منفجر بشه.
عمو سینا گفت که : یک نفر توی این تور هست که امروز تمام زحمات ما گردن ایشونه. میخوام طوری تشویقش کنید که تا آخر مسیر با انرژی کامل در کنار ما باشن. معرفی میکنم: کاپیتان
بعد از این که ایشون رو تشویق کردیم و افرادی که شیطنت بیشتری داشتند از ته اتوبوس جیغ کشیدند و سوت زدند نوبت به معرفی من رسید.
عمو سینا اومد بالای سرم و گفت: اسم شما چیه؟ -آریا. آقا آریا چند سالتونه؟ 32 سال. هنرتون؟ -نوازندگی شغلتون؟ -تدریس موسیقی قصد ازدواج دارید یا ندارید؟ -قصد ازدواج هم دارم :))))
بعد از اینکه من رو تشویق کردند به سراغ شخصی که کنار من نشسته بود رفتند که مجید نام داشت و ظاهرا از دوستان عمو سینا بود که خیلی هم فرد گلی بود و از هم صحبتی با ایشون لذت زیادی بردم و هنوز هم باهاشون در ارتباطم.

بعد از اینکه جلسه معارفه تمام شد عمو سینا قوانین تور رو برای ما گفت و همه هم قبول کردند. قانون اول: انرژی منفی ممنوع قانون دوم: شادی آزاد اما خوردن نوشیدنی های الکل دار اکیدا ممنوعه قانون سوم: فیلم برداری در محیط ماشین ممنوع قانون چهارم: اگر که کسی میخواد در بین راه برقصه لطفا همه پرده ها رو بکشید تا از بیرون دید نداشته باشه.
من که با تور زیاد مسافرت کرده بودم میدانستم که در تور های شاد همیشه عده ای میرقصند.

عمو سینا به سمت صندلی کمک راننده رفت و بعد از نشستن روی صندلی یک موسیقی شاد برای ما گذاشت و چند نفر برای رقصیدن از جایشان بلند شدند.

من هم در حالی که برایشان دست میزدم به اصرار مجید که کنارم بود بلند شدم و کمی رقصیدیم.

تا به خودمان آمدیم اینقدر جمع گرم و صمیمی شده بود که یکدفعه ضبط قطع شد و همه سرک میکشیدیم که بفهمیم چه خبر شده. که عمو سینا همه را به نشستن تشویق کرد و گفت که الان به دریای کاسپین میرسیم.

ما همه متعجب بودیم که چقدر زمان زود گذشت.
عمو سینا لیست ناهاری را که میخواستیم درست مانند صبحانه از ما گرفت که شامل: میرزا قاسمی،ماهی قزل آلا با برنج،چلو کباب،چلو جوجه کباب ، زرشک پلو با مرغ و اکبر جوجه بود و من هم با توجه به علاقه زیادم به ماهی همان را انتخاب کردم.
ساعت تازه 10 صبح شده بود. تا ساعت 12 به ما مهلت دادند که در ساحل تفریح کنیم و وقتی از اتوبوس پیاده شدیم دیدیم که وارد یک ساحل کاملا مجهز شدیم که تمام تفریحات از قایق سواری و جت اسکی تا اسب سواری و سفره خانه سنتی در کنار ساحل برای ما فراهم شده.
ما هم خوشحال از این همه موارد تفریحی به سمت دریا رفتیم و من هم که با خودم مایو برده بودم و هوا هم آفتابی و دلپذیر بود تنی به آب زدم.
وقتی که به ساحل برگشتم هر چه گشتم عمو سینا نبود که او را هم به شنا دعوت کنم. وقتی به ساعت نگاه کردم متوجه شدم که ساعت 11:50 دقیقه هست پس آماده شدم و به سمت اتوبوس رفتم و قبل از سوار شدن در پاشویه ای که کنار دستشویی های ساحلی قرار داشت پاهای شنی خودم را شستم.
وقتی به کنار اتوبوس رسیدیم عمو سینا با لیستی که از مسافران در دست داشت به ما گفت که سوار اتوبوس نشوید و همینجا منتظر بمانید تا بقیه مسافران هم از راه برسند. حدودا بعد از یک ربع همه در محل جمع شده بودند و پیاده به سمت رستوران ناهار حرکت کردیم.
رستوران ارکیده دقیقا سر همان کوچه ای بود که در ساحل آن تفریح میکردیم.

بعد از اینکه همه روی صندلی هایی که برای تور ما رزرو شده بود نشستند گارسون ها غذا ها را به ترتیب با کمک عمو سینا پخش کردند و عمو سینا سر تک تک میزها آمد و از ما پرسید چیزی نیاز نداریم؟
پس از صرف یک غذای بسیار لذیذ که بعد از شنا خیلی چسبید سوار اتوبوس شدیم و به سمت دریاچه زیبای الیمالات حرکت کردیم.
بعد از حدود یک ساعت که در مسیر بودیم و لیدرمان هم جلو نشسته بود و به راننده آدرس میداد از جاده چمستان سر در آوردیم.
عمو سینا از همه خواست تا پنجره ها را باز کنند و از زیبا ترین جاده جنگلی ایران لذت ببرند و شروع کرد به توضیحاتی در مورد منطقه:

- دریاچه الیمالات در اصل یک سد خاکی با قدمت تاریخی 800 سال است که در میان جنگل زیبای کشپل وافع شده. در سال 1371 این منطقه به منطقه توریستی تبدیل شده و از سال 1389 اولین تور طبیعت گردی (به لیدری خود عمو سینا که این را بعد ها یک لیدر دیگر به من گفت) به این منطقه آمد. عمق دریاچه در برخی نقاط به 600 متر میرسد. نام الیمالات از گیاه دارویی الیما که در این منطقه به وفور یافت میشود گرفته شده. مردم محلی با لحجه شیرین مازندرانی به این منطقه الیمولات میگویند. جنگلی که دور این دریاچه وقع هست از 5 گیاه کلی تشکیل شده مثل بلوط،ممرز،افرا و ... (که من درست به خاطر ندارم). دور این دریاچه منطقه حفاظت شده است و بجز مناطقی که برای پیاده روی توریست ها تعبیه شده ورود به مناطق حصار دار اکیدا ممنوع و حتی خطرناک است. کنار رودخانه هایی که به این دریاچه سرازیر میشوند کوره های ساچمه سازی قدیمی کشف شده که دلیل بر وجود میزان زیاد سنگ آهن در گذشته در این منطقه بوده که البته به دلیل اینکه در منطقه حفاظت شده میباشد امکان بازدید از آنجا وجود ندارد. شنا کردن درون دریاچه اکیدا ممنوع است بدلیل اینکه ممکن است پیچک هایی که درون آب است به پای شما بپیچد و به درون آب کشیده شوید. در این دریاچه قایق های تفریحی پدالی موجود است که میتوانید از رستورانی که در کنار دریاچه موجود است فیش آنها را تهیه کنید. کسانی که به موسیقی زنده علاقه مند هستند میتوانند همراه من به آلاچیق های جلوی دریاچه بیایند. تا ساعت 16:00 اینجاییم و راس 16:15 همه کنار اتوبوس باشند

من هم از آنجایی که بسیار به موسیقی علاقه دارم بعد از گذشتن از جاده بسیار زیبای الیمالات و ورود به پارکینگ همراه عمو سینا به سمت آلاچیق ها رفتم و با کمال تعجب دیدم که عمو سینا با خود یک گیتار به همراه دارد و با همان گیتار شروع به نواختن و خواندن کرد. آنقدر نوازنده چیره دست و خواننده فوق العاده ای بود که تمام کسانی که در اطراف دریاچه بودند دور او جمع شدند و وقتی یکی از آهنگ هایش که ساخته خودش بود به اتمام رسید حدود سیصد نفر او را تشویق کردند!!! عملا مانند یک کنسرت زیبا شده بود که مرا به حیرت وا دشت. بعد از این که عمو سینا سازش را برداشت و به سمت رستوران رفت تا با دوستان قدیمیش ملاقات کند همه از تمام شدن این برنامه فوق العاده ناراحت بودیم.

من هم به رستوران رفتم و یک قایق پدالی دو نفره کرایه کردم و با مجید به دریاچه رفتیم.مجید که قبلا چند بار با همین لیدر به اینجا آمده بود کنترل فرمان را در دست داشت و من را به جاهایی از دریاچه برد که هیچ کس در آنجا نبود و از صدای جنگل لذت شگرفی بردیم. من حتی یک دارکوب روی یک درخت دیدم که برایم بسیار حیرت انگیز بود اما تا خواستم از آن عکس بگیرم پر زد و رفت.
تا ساعت 16:00 درون جنگل به گشت و گذار پرداختیم و بعد از آن به سمت اتوبوس رفتیم و با کلی عکس زیبا و کلی خاطرات خوب سوار اتوبوس شدیم و به سمت آمل حرکت کردیم.
وقتی به آمل رسیدیم برای خرید سوغات توقف کردیم و من که خرید خاصی نداشتم با دیدن یک آویز جلوی درب حیرت زده شدم و آن را خریدم. بعد از این که سوار اتوبوس شدیم عمو سینا ما را با قوطی های رانی و کیکی که برایمان از طرف خودش خریده بود شگفت زده کرد. با این که در برنامه تور ما عصرانه نبود از عمو سینا پرسیدم چرا اینکار را کردی که پاسخ داد خواستم برای خودم کیک و آبمیوه بخرم اما دلم نیامد که تنها بخورم پس برای همه خریدم که همه با هم بخوریم.

بعد از خوردن عصرانه عمو سینا درون اتوبوس بازی پانتومیم را راه انداخت و همه سرگرم بازی شده بودیم که برای پلیس راه توقف کردیم و راننده به همراه لیدر پیاده شدند.
من که فرصت را خوب دیده بودم از همسفرانم خواستم که یک لحظه به من توجه کنند و بعد از این که همه ساکت شدند گفتم که ما باید از لیدرمان به خاطر این همه زحمتی که کشید تشکر کنیم و واقعا هم بسیار بیشتر از پول ناچیزی که برای این سفر پرداخت کرده بودیم به ما خدمات ارائه شد. پس همه با هم تصمیم گرفتیم که نفری ده هزار تومان روی هم بگذاریم و زمان خداحافظی یکی از کودکانی که درون جمع بود این مبلغ را همراه با یک تشکر ویژه از او به او بدهد. بعد از جمع شدن مبلغ ، پولها را درون پاکتی که یکی از مسافران به همراه داشت گذاشتیم و منتظر جلسه خداحافظی شدیم. وقتی اتوبوس حرکت کرد برای ما مسابقه رقص گذاشتند و عمو سینا به نفر اول مسابقه یک تور رایگان از طرف شرکتشان هدیه داد.

دیگر نزدیک تهران بودیم که جلسه خداحافظی شروع شد.

- دوستان گلم خیلی خوشحال شدم که امروز همراه شما در این تور بودم. امیدوارم به تک تکتون خوش گذشته باشه.

همان دختر بچه ای که پولها را دست او داده بودیم خواست تا میکروفون را بگیرد.
عمو سینا هم با مهربانی میکروفون را به او داد و او را بغل کرد تا همه ببینند چه میخواهد بگوید.

-عمو سینا همه خواستن از شما تشکر کنن که یه کاری کردی که به هممون خوش بگذره. این پاکتم دادن که بهتون بدم

با تعجب پاکت را باز کرد و بعد از دیدن محتویات داخلش گفت که اصلا برای پول این کار رو نمیکرده و از همه صمیمانه تشکر کرد و ما هم با اصرار شماره تماس خودش رو گرفتیم تا باز هم در تور های بعدی با او به مسافرت برویم.

حدود ساعت 23:00 به تهران و میدان آرژانتین رسیدیم و از یکدیگر خداحافظی کردیم و هر یک راهی منازل خود شدیم.

دریاچه الیمالات یکی از زیبا ترین نقاطی بود که من در طول زندگی به آن برخورد کرده بودم و به همه دوستان پیشنهاد میدم که حتما به این منطقه حتی یک بار هم که شده مسافرت کنند.

یک نکته دیگر را میخواهم به صورت دوستانه به همه بگویم.

سعی کنید به هر توری که رفتید اگر از لیدر راضی بودید برای او انعام جمع کنید. بخاطر این که لیدر ها واقعا قشر زحمت کشی هستند که با درآمد بسیار کم بیشترین تلاش را برای شاد کردن ما انجام میدهند ولی هیچ وقت دیده نمیشوند و این سرنوشت بسیار بدیست...

سفر نامه



تاريخ : دوشنبه 18 اسفند 1393 | 17:42 | نویسنده : آریا آذر گشسپ |